بارانم ببار ؛ چرا در آن بالا ، توی ابر های تیره جا خوش کردی ؟!
ببار که دلم برایت بی اندازه گرفته !
من را تنها مگذار ، تو که هر وقت خواستم باریدی ، اما حال که نیازت دارم چرا نمی باری ؟!
بارانم ببار که بی اندازه دلتنگت هستم !
ببار بارانم ؛ می خواهم تو رو روی گونه هایم حس کنم !
بوی تنت را دوباره احساس کنم !
نکند تو هم مانند دیگر بی وفایان تنهایم گذاشتی ؟!
تو نیز بی وفا شدی ؟!
من به تو دل خوش کرده بودم ... حال چه ؟!
ببار ... ببار بارانم که بی تو کسی را ندارم ... ببار ...