خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

آخر سال شده ...

آخر سال شده و همه دارن یه جورائی حساب و کتاب های خودشون رو رو به راه می کنن ، منم که طبق معمول ماه های گذشته باید آمار رو تکمیل کنم و برای اداره کل حمل و نقل پایانه های استان بفرستم !

نمی دونم این چند روز رو برم عید دیدنی یا برم آمار رو جمع و جور کنم ؟!

سخت شد واسم ، این مدت هم غیر از آمار تائیده اتباع خارجی هم بود که نزدیک 60 نفر اومدن و تائیدیه رو می دادیم و بعدی می اومد ...

منم که غیر از تائیده دادن باید آمار رو هم جمع آوری می کردم و اضافه می کردم !

چند تا از شرکت ها آمارشون ایراد داشت ، یکی به یکی نشستم و دوباره اصلاح کردم و اضافه کردم

خیلی سخت و عذاب آوره که فایل XML شرکت ها رو باز کنی ، ویرایش کنی و بعد دوباره بخونی و اگر بشه ، اضافش کنی ...

دیشب به یکی یه حرف زشتی زدم که خودم خیلی خجالت کشیدم ، خودشم ناراحت شد !

بهش زنگ زدم و خیلی ازش عذر خواستم ، امیدوارم واقعاً بخشیده باشه ...

امروز هم رفتیم روستا و توی باغمون بنائی کردیم کمی و براش دیوار درست کردیم ، اونم از نوع تنه درخت های بزرگ ، خار ، گِل و ...

توی همین گیر و دار بابام هم به زمین خوردن و کمی دستاشون زخمی شد !

خدا کنه کمرشون آسیب ندیده باشه ، آخه وقتی لیز خودن با کمر افتادن روی یه سنگ !

البته اینطور که خودشون می گفتن خوب و دردی نداشتن ...

امشب توی سایت کلوب کلی پیام تبریک سال نو دادم اما یهو دیدم بعضی از خدمات سایت برام محدود شد ...

انگاری خیلی ازشون استفاده کردم اما قبلاً اینطوری نبود که ...

در کل امروز توی این مدت روز های سختی و پشت سر گذاشتم و هنوز هم ادامه داه متاسفانه تا وقتی آمار رو کاملاً تحویل اداره کل بدم ...

سفرنامه ... ( همش پاک شد )

وااای یعنی همه اینائی که تا الان نوشتم همه پاک شدن ؟!

ای خدا ...

خدائیش خیلی نوشته بودم اما همش پاک شد ، نمی دونم چرا !

فقط بدونین رفتم مشهد ، خرید نکردم ، خیلی بهم خوش گذشت اما یه حس بدی داشتم ، خونه مجردی ، دیدن یکی از دوستام توی مشهد ، خستگی روز اول و درد شدید زانو ، خواب 24 ساعته ، شام سوسیس تخم مرغ که من درست کردم ، برگشتن با کلی خستگی ، نخوابیدن و رفتن سر کار ، سر زدن به 1 نفر که خیلی برام مهمه و همیشه سعی می کنم بهش سر بزنم ، خستگی و خواب چند ساعته بعد از ناهار تا 1 ساعت پیش ...

خیلی ناراحتم که همه نوشته هام پاک شد ...

برگه دوم از مأموریت

امروز ساعت 5 صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم ، لباس پوشیدم و منتظر اومدن ماشینی که برای رفتن به مأموریت انتخاب کرده بودم !

کرایه رفت و برگشتش رو طی کرده بودیم و رفتیم !

حالا بماند که اون تاکسی از آشناهای خودم بود ... ( عموم بود بعدشم تاکسی داخل شهری بود که خودم واسشون مرخصی آنلاین گرفتم برای مسیر هائی که می خواستم برم )

امروز واقعاً فقط رفت اذیت شدم ، آخه خیلی طولانی بود اما وقتی به اولین شهر رسیدم ، تقریباً فاصله های شهر های دیگه از هم 50 کیلومتر ( حتی کمتر ) بود ...

اما امروز اتفاق عجیبی افتاد که همه زحمت هام رو توی مأموریت قبلی هدر کرد ، اونم اشتباه بودن User و Password کارت خوان توی نرم افزار های اتوبوسی بود !

امروز هم حتی یکی از شرکت ها متاسفانه درست وارد نشد و من نتونستم راه اندازیش کنم !

اما مأموریت قبلیم رو امروز تکمیل کردم و از آخرین شهر به سمت شهر اول رفتم ، تکمیل کردم و برگشتم !

دقیقاً 10 ساعت جاده می پیمودیم ...

البته 2 شرکت موند ، یکی شرکتی که خود مدیر عامل زحمت آوردن Server رو می کشه و اون شرکت دیگه هم باید بفرسته دفتر تا من درستش کنم ...

البته شانس با من یار نبود و یکی از مدیر عامای شرت مسافربری رو ندیدم ، خیلی دوست داشتم می دیدمشون ...

راستی دیروز حقوق و همینطور عیدی به ما دادن ، دستشون درد نکنه ...

مأموریت ...

امروز از ساعت 8 صبح که پامو گذاشتم توی دفتر تصمیم بر این گرفته شد که من برم به مأموریت و خودمو در عرض 10 دقیقه آماده کردم ، پرینت های مورد نیازم رو گرفتم و عازم شهر مقصد شدم !

متاسفانه چند روز پیش که رفته بودم روستا ، بد جور زمین خوردم و این باعث شد که دو تا دستام صدمه ببینه و پراگی هم برداره !

دستام با اینکه درد شدیدی داشت و توی پژوی زرد خیلی هم بهم بد گذشت ( هم رفت و هم برگشت ) ، توی شهر مجبور می شدم برای هر کاری از دستام استفاده کنم ، متاسفانه دوستان محبت منی کردند و با دست دادنشون باعث می شدن درد شدیدی وارد بشه و تا مغز استخونم بره ...

البته این هنوز اول راه بود ، بعد از تموم شدن ارتقاء نرم افزار متسافانه مشکلات اصلی شروع شد !

توی محااسبه صورت وضعیت ها مبلغ 250 تومان اختلاف داشت که متاسفانه کل نرم افزار رو گشتم و آخر فهمیدم مبلغ تمبر صورت وضعیت نباید روی صورت راننده و نقدی راننده کسر بشه !

بعد زا تموم شدن کار ها و دعوت شدن به ناهار توسط مدیر شرکت مسافربری ( خود خودشون برام خیلی عزیز و قابل احترام هستن ) رفتم و سوار وسیله شدم که برگردم به مبدأ ...

چشمتون روز بد نبینه ، بعد از اینکه خودمو رسوندم به پایانه ، بعد سوار شدن توی تاکسی و اومدن به سمت خونه برای استراحت ، گوشیم رو نگاه کردم ، رئیسم SMS داده بودن که ما دفتریم ، هیچی به راننده تاکسیه گفتم برگرده ، کلی معذرت خواهی و پچاپلوسی و اینا ، در آخر هم 500 تومان از من به خاطر راهی که نرفته بودیم گرفت ... ( شانس رو برو ، می رم شکایت فردا به تاکسیرانی )

بعد که یادم اومد و رفتم دفتر دیدم جلسه ی مدیران شرکت های مسافربری شهرمون بوده واسه بحث های آخر و در آخر شراکت ، که متاسفانه یا بهتره بگم خوشبختانه ، شخصی که مخل و یه جورائی موش دئون این جمع بود از شراکت صرف نظر می کنه و بقیه دوستان و مدیران تصمیم بر این می گیرن که شریک بشن و اون رو کنار بگذارن ...

چیزی بلد نیستم بگم ...

یه مدته به خودم و رفتارم شک کردم ، احساس می کنم دارم با اون شخصی که از خودم می شناسم متفاوت می شم !

البته مقصر خودمم ، به خیلیا بها دادم ، واسشون بال و پر شدم و اونا پریدن و من رو به حال خودم گذاشتن !

خیلی از آدما رو می شناسم که با بودن من و کمکای من تونستن به جائی برسن ، ولی واسه خودم هیچوقت چیزی رو نخواستم و شادی اونا شد شادی من اما کسی خواست ناراحتی من رو هم با خدش قسمت کنه ؟!

هر وقت شخصی رو تنها دیدم ، شدم واسش آشنا تا احساس نکنه توی دنیا تنهاست !

همون آدم با خیلیا آشنا شد و من رو تنها گذاشت و دیگه منو از یاد خودش برد ...

نا شکر نیستم ، به خاطر همون خوبی هام خدا توی زندگیم اشخاصی رو داده که از همه دنیا هم برام با ارزش ترن ، از همه آدمای دنیا ...