خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

اینجا ...

حسرت می دونی چیه ؟! خوب بهش فکر کن ...

بشکن ...

آره ... بشکن اون دلی رو که به خاطر تو می تپه !

شکستن ساده است ... اما دشوار نگه داشتن اون قلبه که برای تو زندگی می کنه !

بشکن ، اما مطمئنی که تو سالم می مونی ؟! بشکن ... من تاوانش رو می دم ...


از این دلواپسی سیرم ... دارم از یاد تو می رم
شبی تو کُنج تنهائی ... از این فاصله می میرم
هزار و یک شب بی تو ... کنار تو به سر کردم
به امیدی که با عشقم به دنیای تو بر گردم
چه ساده با نگاه تو به دام عشق افتادم ... نفهمیدم چرا آخر به این بی راهه تن دادم
تو در فکر جدائی و من اما در پی موندن ... چه سخته بی نگاهش خوندن

باز هم بشکن ؛ حق من شکسته ، شکستن واسه اینکه احساسم به تو یه دنیاست ...

شکستی ؟ آفرین ... می سپارمت به دست سرنوشتی که من رو مقابل خیلی چیز ها قرار داد ... که یکیش عاشق شدن بود ...

یه روز می فهمی حرفامو ... می فهمی ...

بغض ...

چشم به راه کسی بودن آسان نیست ؛ دشواری ها باید دید تا یا پایدار باشی ، یا چشمت به جمالش روشن شود ...

چیدن اندوه از لب و چهره ، کار آسانی نیست ! چه دشوار خواهد بود خندیدن اجباری ...

دوست داری لب به سخن گشوده ، نهفته های دلت را بیرون بریزی ... اما آنکه باید بشنود ... نیست ...

دل هوای بودن او را کرده ؛ اما باز هم نیست ... چرا ؟!

دست های پنهانی گلویم را ناجوانمردانه می فشارند ؛ این دست ها همان بغض نهفته است که ماه هاست مرا درگیر خود دارد !

خدایا ، اگر خدائی ، اگر من بنده ات هستم پس چرا من را نمی بینی ؟

دلم برای کسی تنگ شده ؛ چرا ؟ من ... نمی دانم چه کنم ....

کوتاهی نکردم ، آزار نرساندم ، تلاش کردم ، دوست داشتم ، عشق ورزیدم ، پویا بودم ، از خود هم نیز می گذشتم !

دنیای من بود ، عمر من بود ... هست ... هست ... هست ...

چه کنم ؟ نمی دانم ...

واسه تو ...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

سکوتتو بشکن ...

با کدوم خاطره درگیر شده ... که دل جوون تو پیر شده

خنده از روی لبات پر کشیده ... تو چشات دنیا به آخر رسیده

بگو این بغض کدوم خیانته ... بغضی که یه بغض بی نهایته

بگو این سوز کدوم آتیشه ... که سوزونده دلتو از ریشه

سکوتتو بشکن ... خیلی دلم خونه

بذار دوباره صدات ... بپیچیته تو خونه

من از سکوت تو با این خونه بیزارم ... صدام بزن خیلی صداتو دوست دارم

با سکوتت داری آبم می کنی ... چرا اینجوری عذابم می کنی

خونه دلگیره صداتو کم داره ... تو و دیوونگیاتو کم داره

سکوتتو بشکن ... خیلی دلم خونه

بذار دوباره صدات ... بپیچیته تو خونه

من از سکوت تو با این خونه بیزارم ... صدام بزن خیلی صداتو دوست دارم

پ.ن : ببخشید ؛ نمی دونین چقدر نیاز دارم آغوش کسی که می خوامش باشه ...