خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

چه حس خوبیه وقتی ...

چه حس خوبیه وقتی ... می دونی که یکی دوست داره !

چه حس خوبیه وقتی ... وقتی چشمات رو می بندی اون رو جلوی چشمات ببینی !

چه حس خوبیه وقتی ... داره نگاهت می کنه ، دست و پات رو گم کنی و بخوای بخوری زمین !

چه حس خوبیه وقتی ... بدترین لحظه ها هم که باشه ، وقتی اون کنارته ؛ اون لحظه بهترین لحظه است !

چه حس خوبیه وقتی ... دلت از تنهائی می ترسه ، اون کنارته !

چه حس خوبیه وقتی ... دلت گریه می خواد ، اونم باهات گریه می کنه !

چه حس خوبیه وقتی ... اصلاً انتظارشو نداری ، یه بوسه روی صورتته !

چه حس خوبیه وقتی ... توی عمق خوابی ، زنگ بزنه و بهت بگه دوست داره !

چه حس خوبیه وقتی ... می خوای کمی ازش دور بشی ، داری از غصه می میری ، بهت بگه می خوام کنارت باشم !

چه حس خوبیه وقتی ... بدونی قبلاً ازت متنفر بوده اما الان عاشقته !

چه حس خوبیه وقتی ... لحظه هائی که خوش نیست ، به اون فکر می کنی و می خوای کنارش باشی !

چه حس خوبیه وقتی ... بدونی یکی داره به تو فکر می کنه !

چه حس خوبیه وقتی ... دلت تنگ شده ، داری از غم می میری و اشک می ریزی بفهمی یکی واسه تو دلتنگه و اشک می ریزه !

چه حس خوبیه وقتی ... دلت واسه صداش تنگ می شه ، بهت زنگ می زنه !

چه حس خوبیه وقتی ... واسش هدیه می خری اینقدر خوشحال می شه که دوس داری همیشه خوشحال ببینیش !

چه حس خوبیه وقتی ... می خوابی ، خواب اونو ببینی !

چه حس خوبیه وقتی ... تنهائی ، اون تنهات نمی زاره ...

پ.ن : واقعاً چه حس خوبیه وقتی می دونی کسی توی دنیا هست که دنیاش توئی ...

شغل ...

اومدم امشب از وضعیت شغلی و اینا بگم

یادتونه بهتون گفته بودم که من توی یه طرحی مسئول اجرائی IT بودم که صورت جلسه شد ماهیانه برای پشتیبانی 300.000 تومان بهم بدن اما بعد از گذشت 4 ماه و بهم خوردن طرح حل و نقل نوین به جای حدود 1.200.000 تومان که باید بهم می دادن قرار شد 600.000 تومان بهم بدن ! حالا از این پول حقوق من بگذریم ، ووای که نمی دونین اینا چقدر قرض بالا آورده بودن ، با چه بدبختی بعضی هاشونو تسویه کردیم به خدا ! ای خدا ، این آخر سالی شانس بد ما هجوم اتباع بیگانه ( خارجی ) برای سفر های نوروزی میان و تأئیدیه می گیرین ! نمی دونین چه دردسریه به خدا ...

ماه پیش صورت جلسه ای تنظیم کردیم مبنی بر افزایش حقوق و پرداخت عیدی توسط شرکت به ما ( کارمنداش ) اما از بین تمامی اعضای هیئت مدیره محترم انجمن ، این آقای ع.ن اومد و گفت شما باید خودتون درآمد زائی کنین در بیرون ! من امضا نمی کنم ! رئیس محترممون هم به پدر بنده دستور دادن که صورت جلسه رو ارسال کنن بخ بقیه اعضا و امضا کنن و تصویبش کنن ! ایشون امضا نکنن اشکال نداره ( همه صحبت های رئیس جلوی خود آقای ع.ن بود ) ! خیلی از رئیسمون خوشم اومد ...

پ.ن اول : در سال آینده ، روز های پر باری رو برای شما آرزومندم ...

پ.ن دوم : افزایش حقوق توی سال 1390 چقده ؟

این روز ها همه ...

پرده اول ( من اومدم ) : خوش اومدم و خوب اومدم و این حرفا ( شما که یهم نمی گین ) ! خیلی دلم می خواست بیام و واستون بنویسم اما خب مشکلات درسی و کاری به من افتخار در خدمت شما بودن رو نداد و به خاطر این شرمنده ام ...

پرده دوم ( کلاس های ترم جدید ) : وای ترم جدید با یه درس جدید شروع شد ؛ اون هیچ چیزی نبود جز زبان انگلیسی ( البته عمومی ، تخصصیش مونده ) و البته یه درس دیگه به اسم آمار و احتمالات ! استاداش یه کمی خشک هستن و نمی شه زیاد تحملشون کرد ! ( شوخی می کنم استادای خوبی هستن ) ! خانم ر. استاد آمار و احتمالات و آقای م.ن استاد زبان انگلیسی ! وای نمی دونین جلسه ی اولی که اومده بود چقد پیشش ضایع شدیم رفت خدائی ! همون اول انگلیسی شروع کرد به حرف زدن و ما رو خجالت زده کرد و در آخر گفت : شما باید بخواید که یاد بگیرید ، من فقط اومدم کمکتون کنم و اینکه نمره هم بگیرین و من نمره نمی دم ( بله ، دستشون درد نکنه ) ! البته درس های دیگه ای هم مث ساختمان داده ها با استاد ن.ف ، زبان های برنامه نویسی وب با استاد ص. و ادبیات با ... ( اسم استاد یاد نمیاد ) ! این ترم درس های سختی داریم اما خب برعکس استاد هاش خیلی با تجربه و مغز پُر هستن ! در کل این ترم ترم خوبی باید باشه ( دعا کنین قبول شم ) ...

پرده سوم ( آهنگ جدید سیروان خسروی ) : آهنگ بارون پائیزی سیروان خسروی رو شنیدین ؟ خیلی باحاله ! با تموم آهنگائی که ازش شنیدم فرق داره ( صدا صدای اصلی خودشه ) ! سیروان یکی از تنظیم کننده های مورد علاقه ی منه و من شخصاً کارشو خیلی دوس دارم ...

آهای بارون پائیزی ... کی گفته تو غم انگیزی

تو داری خاطراتم رو ... تو ذهن کوچه می ریزی

پرده چهارم ( دم بریده و دلتنگی ) : وای شما نمی دونین چقده من خوشحالم ! قبلنا فک می کردم دم بریده دلش واسم تنگ نمی شه ! البته نه که تنگ نشه اما نه اینقده ! مشکلی واسش پیش اومده بود و تقریباً چند روزی نتونستیم با هم صحبت کنیم و باهم در ارتباط باشیم ؛ بعد چند شب زنگ زدم بهش و تونست صحبت کنه ! نمی دونین چقدر دلم واسش تنگ شده بود و اینقدر دل تنگ همدیگه شده بودیم که نگو و نپرس به خدا ! ( دیگه چیزی نمی گوئیم ... )

پرده پنجم ( ADSL ) : باورتون می شه هنوز اینترنت خونه وصل نشده ؟ یه Access Point گرفتم اما هنوز نتونستم خودم رو به آنتن اصلی اینترنت شرکت وصل کنم ! قرار شده شرکت یه آنتن Sector نصب کنه و من بتونم از طریق اون اینترنت رو دریافت کنم ! دردسری شده این اینترنت هم برای ما به خدا . دوس نداشتم تا وقتی اینترنتم وصل نشده بلاگ رو آپ کنم اما خب دیدم خیلی وقته ساکتم ! به خاطر شما آپ کردم دیگه ...

پ.ن اول : از همگیتون که به وبلاگم سر می زنین ممنونم

پ.ن دوم : بازی رو کیا انجام دادن ؟

یه بازی ...

نشستم فک کردم دیدم همگی دوستان دارن از روی هم تقلب می کنن و بازی ارائه می دن ، منم گفتم بشینم و یه بازی خودم طراحی کنم و ارائه کنم خدمت دوستان ... ( دی دی دیدینگ )

بازی که من طراحی کردم اسمش هست « می پرسه ، جواب بده » ! حق کپی رایت و این حرفای این بازی به منه ؛ لوبیای سحر آمیز ( آئین ) - حتماً ذکر شود والا دعوا می شود ...

خب بازی به این شکله که من 10 سوال رو از شما می پرسم ، شما به اون ها به طور صادقانه جواب می دید و در آخر اسم نفر بعدی رو که می خواین این رو بعد از شما انجام بده رو می گین ، باشه ؟

خب بریم سراغ بازی ...

بقیه در ادامه ...

ادامه مطلب ...