خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

آسوده ...

یکی نیست بگه چرا سلام نمی کنی و سرتو می ندازی و حرف می زنی !

خب نمی میری سلام کن ...

سلام

امروز اومدم ، ساعت 5:30 صبح با کلی خاطره و خستگی و ...

دلم پوسیده بود از بس مونده بود توی غم و ناراحتی و داد و فریاد ...

وای نمی دونین چه گذشت به این دل درمونده ...

حالا بماند که خیلی ها هم از من یادی می کردن و بعضی ها هم پیامکی ارسال می کردن و وقتی جواب می دادم بهشون نمی رسید

البته باز دلتنگم !

هم برای این ها و هم آن ها ...

حس غریبی دارم خدایا ، یعنی چی ؟!

انگاری « خودنویس » شده همه سنگ صبورم !

« خودنویس » -م رو ببین ، شاید بفهمی حس منو ...

الهی شکر ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد