خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

SMS اومد ...؟!

خدا رو شکر ، SMS اومد به گوشیم ...

بعد چندین روز اختلال توی خطوط ارتباطی بالاخره خطوط ارتباطی ( تلفن همراه ) درست شدن !

وای وای وای فقط می تونم بگم من این مدت خدائی داشتم دق می کردم !

از هیچکسی نمی تونستی به صورت SMS خبر بگیری ، شکر که درست شد ...

اما دیروز یه چیز خیلی عجیب متوجه شدم !

سایت گوگل که یک موتور جستجو گره ، از دیروز فیلتر شده !

البته نه فیلتر بلکه به این صورته که این سایت اصلاً باز نمی کنه و در آخر خطای دسترسی نداشتن به سرور می ده !

والا چی بگم ، این مدت کلیه سایت های مهم رو بسته بودن !

از جمله سایت پر طرفدار کلوب دات کام و ...

خدا کنه درست بشه ، فردا تولد یکی از کسائی هست که برام خیلی با ارزشه !

باید بهش تبریک بگم اما ...

هوا بس ناجوانمردانه سرد است ...

هوا که چه عرض کنم ، انگاری همه ی آدما اینطوری سرد و بی روح شدن !

من همیشه حرفم رو بدون هیچ سانسور و فیلتری ، همیشه گفتم ...

والا حقیقتش دلم واسه کسی تنگ شده ( بماند ممکنه چند روز کوتاه ندیده باشمش ) اما فلونی ، یادی از ما نکرده !

نه پیامی ، نه SMS و نه ....

راستش نباید حتماً یه رابطه ای بین آدما باشه که دلشون واسه همدیگه تنگ بشه یا نشه !

هر چی بیشتر به اطرافم و آدماش نگاه می کنم ، بیشتر به اون نظرسنجی که یه روزی توی یه سایت درباره خودم نوشتم و نظر دادن می رسم !

سوالش این بود : « به نظر شما من چه میوه ای ام ؟! » و یکی از گزینه هاش این بود : « شیرین ولی خسته کننده » !

شاید واقعاً اینطوری باشه که اون نفر بهم گفته بود !

شاید واسه یه زمان خاصی خوبم اما بعدش دیگه دوای زخم کسی نیستم و می شم عذاب ...

عجب روز گندی بود ...

امروز همش منتظر این بودم که یا SMS بده ، یا اینکه یه تک کوچولو بزنه اما نزد !

حق داره ، چیزی نیست که بخواد حتی یادی از من بکنه !

امروز همش درگیر بودم ، توی خودم بودم و صدام در نمی اومد !

نمی شه گفت عادت اما بیشتر از اون بود ، طوری که امروز به شدت ماسک زده بودم و می خندیدم !

اونم زورکی ...

خدایا شکرت ، بیچاره چقدر گریه کرد و آه کشید ! دلم هنوز از اون آه کشیدناش خونه ! نمی دونم اونم عادت کرده بود پیشم حرف بزنه و گریه کنه ؟! خیلی راحت تر از اونی که فکرشو کنم سفره دلشو باز کرده بود !

ای بابا ، چقدر دنیای عجیب غریبی داریم به خدا ...

...::: یکی می نالید ز درد بی نوائی ، یکی می گفت آقا زردک می خواهی :::...

چه دنیا و آدمای عجیبی ...

یکی دل می شکنه ، یکی دل وصله می کنه ، یکی آه می کشه ، یکی آه می خره ...

خدایا چقدر آدمای عجیبی رو آفریدی ، هر کجا که می رم تعجب می کنم و برام واقعاً عجیب و غریب می شن ...

توی زندگیم کسی منو اینقدر ( عشق ) دوست نداشت !

کسی که ادعای دوست داشتن می کرد و مثلاً دوسم داشت منو راحت تر از این حرف ها گذاشت کنار اما در مقابل این حرکات ، یکی داره واسه عشقش جون می ده اما اون طرف انگار نه انگار که حتی کسی داره واسش مثل ابر بهار گریه می کنه !

خدایا چی می شد یکی هم مث اون منو دوس داشت ، واسم گریه می کرد ؟!

واستون آرزوی خوشبختی دارم ...

جلسه هیئت مدیره ...

امروز جلسه ی هیئت مدیره انجمن صنفی داره برگزار می شه !

یکی از اعضای عیئت مدیره داره از انجمن میاد بیرون و اعتراض کرده که انجمن در انجام قوانین و ... کوتاهی کرده !

امروز رئیس هیئت مدیره ، اعضاء و دبیر انجمن توی جلسه دارن بررسی می کنن و به اعتراضات رسیدگی می کنن !

امروز به خاطر اضافه کاری و اینکه به خاطر محبت و مشکلات همکارم ، توی این مدت ایشون رو احضار کردن و گفتن که چرا شما اینجا اضافه کاری می ایستین و ...

البته آخر این جلسه معلومه ، سر بیگناه پای دار می ره اما بالای دار نمی ره !

رو سیاه میاد بیرون و با قیافه ای مفلوکانه از اونجا می ندازنش بیرون ...