خدا رو شکر ، SMS اومد به گوشیم ...
بعد چندین روز اختلال توی خطوط ارتباطی بالاخره خطوط ارتباطی ( تلفن همراه ) درست شدن !
وای وای وای فقط می تونم بگم من این مدت خدائی داشتم دق می کردم !
از هیچکسی نمی تونستی به صورت SMS خبر بگیری ، شکر که درست شد ...
اما دیروز یه چیز خیلی عجیب متوجه شدم !
سایت گوگل که یک موتور جستجو گره ، از دیروز فیلتر شده !
البته نه فیلتر بلکه به این صورته که این سایت اصلاً باز نمی کنه و در آخر خطای دسترسی نداشتن به سرور می ده !
والا چی بگم ، این مدت کلیه سایت های مهم رو بسته بودن !
از جمله سایت پر طرفدار کلوب دات کام و ...
خدا کنه درست بشه ، فردا تولد یکی از کسائی هست که برام خیلی با ارزشه !
باید بهش تبریک بگم اما ...
هوا که چه عرض کنم ، انگاری همه ی آدما اینطوری سرد و بی روح شدن !
من همیشه حرفم رو بدون هیچ سانسور و فیلتری ، همیشه گفتم ...
والا حقیقتش دلم واسه کسی تنگ شده ( بماند ممکنه چند روز کوتاه ندیده باشمش ) اما فلونی ، یادی از ما نکرده !
نه پیامی ، نه SMS و نه ....
راستش نباید حتماً یه رابطه ای بین آدما باشه که دلشون واسه همدیگه تنگ بشه یا نشه !
هر چی بیشتر به اطرافم و آدماش نگاه می کنم ، بیشتر به اون نظرسنجی که یه روزی توی یه سایت درباره خودم نوشتم و نظر دادن می رسم !
سوالش این بود : « به نظر شما من چه میوه ای ام ؟! » و یکی از گزینه هاش این بود : « شیرین ولی خسته کننده » !
شاید واقعاً اینطوری باشه که اون نفر بهم گفته بود !
شاید واسه یه زمان خاصی خوبم اما بعدش دیگه دوای زخم کسی نیستم و می شم عذاب ...
امروز همش منتظر این بودم که یا SMS بده ، یا اینکه یه تک کوچولو بزنه اما نزد !
حق داره ، چیزی نیست که بخواد حتی یادی از من بکنه !
امروز همش درگیر بودم ، توی خودم بودم و صدام در نمی اومد !
نمی شه گفت عادت اما بیشتر از اون بود ، طوری که امروز به شدت ماسک زده بودم و می خندیدم !
اونم زورکی ...
خدایا شکرت ، بیچاره چقدر گریه کرد و آه کشید ! دلم هنوز از اون آه کشیدناش خونه ! نمی دونم اونم عادت کرده بود پیشم حرف بزنه و گریه کنه ؟! خیلی راحت تر از اونی که فکرشو کنم سفره دلشو باز کرده بود !
ای بابا ، چقدر دنیای عجیب غریبی داریم به خدا ...
...::: یکی می نالید ز درد بی نوائی ، یکی می گفت آقا زردک می خواهی :::...
یکی دل می شکنه ، یکی دل وصله می کنه ، یکی آه می کشه ، یکی آه می خره ...
خدایا چقدر آدمای عجیبی رو آفریدی ، هر کجا که می رم تعجب می کنم و برام واقعاً عجیب و غریب می شن ...
توی زندگیم کسی منو اینقدر ( عشق ) دوست نداشت !
کسی که ادعای دوست داشتن می کرد و مثلاً دوسم داشت منو راحت تر از این حرف ها گذاشت کنار اما در مقابل این حرکات ، یکی داره واسه عشقش جون می ده اما اون طرف انگار نه انگار که حتی کسی داره واسش مثل ابر بهار گریه می کنه !
خدایا چی می شد یکی هم مث اون منو دوس داشت ، واسم گریه می کرد ؟!
واستون آرزوی خوشبختی دارم ...
امروز جلسه ی هیئت مدیره انجمن صنفی داره برگزار می شه !
یکی از اعضای عیئت مدیره داره از انجمن میاد بیرون و اعتراض کرده که انجمن در انجام قوانین و ... کوتاهی کرده !
امروز رئیس هیئت مدیره ، اعضاء و دبیر انجمن توی جلسه دارن بررسی می کنن و به اعتراضات رسیدگی می کنن !
امروز به خاطر اضافه کاری و اینکه به خاطر محبت و مشکلات همکارم ، توی این مدت ایشون رو احضار کردن و گفتن که چرا شما اینجا اضافه کاری می ایستین و ...
البته آخر این جلسه معلومه ، سر بیگناه پای دار می ره اما بالای دار نمی ره !
رو سیاه میاد بیرون و با قیافه ای مفلوکانه از اونجا می ندازنش بیرون ...