خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

منو ببخشید ...

معذرت می خوام ، چند روزی بود از نظر روحی زیاد رو فرم نبودم و کمی مشغله ذهنی داشتم ...

فک می کنین دغدغه یه پسر جوون الان چیه ؟! دقیقاً ، اول خرج خودم ، بعد فکری برای موقعیت اجتماعیم ، بعدش سر و سامون دادن و ایشاالله پیگیری و پس انداز و تلاش واسه شروع زندگی مشترک بعد از انجام این کارا و ...

بماند که به خاطر گرما دو روز استانمون تعطیل شد اما ما روز اولش رو رفتیم سر کار و روز دوم رو نرفتیم ...

توی این مدت هم من بیکار نبودم ، باید یه تعاونی دیگه رو راه اندازی می کردم و سیستماش رو تحویل می دادم !

روز دوشنبه که تعطیل بود ، ظهر رفتم و سیستم رو برداشتم ، آوردمش خونه ویندوزش رو عوض کردم ، نرم افزار ها رو نصب کردم و البته فن CPU رو هم عوض کردم ( از کار افتاده بود ) ، بعدشم فاکتور کردم و بردم دادم به مسئولینش ...

روز بعدش هم مدیر شرکت خواست که من برم و از حساب خودم یه پرینتر Epson LQ 300 بخرم و ببرم و بعد پولم رو از دفتر بگیرم ...

چشمتون روز بد نبینه به خاطر همین پرینتر ( با حسابی که از قبل واسه حمل و نقل نوین تراشیده شده بود ) چقدر خجالت کشیدم پیش دوستان و عزیزان سرو سیستم شرق ...

بماند که پرینتر و خریدم و بردم ، اما الان دو روزه که فاکتورم نقد نشده ...

امشب هم رفتم یه سیستم دیگه رو آوردم و ویندوز رو نصب کردم و فاکتور کردم تا صبح که می رم پایانه با خودم ببرمش و تحویلشون بدم ( دعا کنین فاکتورامو نقد کنن )

راستی خدا سایه اینترنت رو از سر مردم جهان مخصوصاً مهندسان کامپیوتر و خصوصاً خودم کم نکنه که با متصل شدن به اینترنت ، Remote شدن به Server و ... خیلی راحت کارای مردم رو راه می ندازم ...

واسم دعا کنین ، توی بد مخمصه ای گیر کردم !

ذهنم درگیر کسیه که دوسش دارم ، دعا کنین همه چی به خیر و خوشی برسه ...

پ.ن اول : از دوستانی که به بلاگم سر می زنن ، عزیزانی چون : کرم خبیث ، پری ، خانوم گل ، سحر خانوم ، شهریار و امروز ویولت خانوم گل ( به خاطر خدا همسرت را ببوس ) از همگیشون ممنونم ! باور کنین مطالبتون رو می خونم ، چکیده مطالب رو همیشه توی ذهنم می سپرم اما باور کنین اینقدر ذهنم درگیر زندگیه که ...

پ.ن دوم : این مدت غیر از عشقم و خواهر مهربونش که باور کنین مث خواهر خودم بهم نزدیکه و دختر خاله مهربونم که از یه خواهر واسم خیلی دلسوز تره هیشکیو نداشتم ! اگر می خندم ، اگر می بینین باهاتون شوخی می کنم باور کنین صدقه سری ایناست ...

پ.ن سوم : عزیزانی که می خوان مطلبی برام بزارن که عزیزان دیگه متوجه نشن ، می تونن از لینک های داخل گوشی همراه بالای Header از تماس با ما استفاده کنن و برای من پیام مستقیم بزارن ...

نظرات 4 + ارسال نظر
خنکای پایان خاطرات چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 09:51

بابا درگیر!

عاشق!

سیستم جمع کن!

سیستم کم کن!

خوش باشی!

کی هستی ؟! :D

پری چهارشنبه 23 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 11:39

قربانت برم بابا وظیفست

خواهش می کنم پری جان ، این لطف تو رو می رسونه ...

خانوم گل پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 14:55 http://khanomgol83.blogfa.com

خواهش .....
خسته نباشی با این همه کار...
ایشاله سریعتر کارو بارات سرو سامون بگیره ، دستت و بزاریم تو دست عشقت؛)

مرسی خانوم گل ، واقعاً ممنونم
ایشالله ...

پری پنج‌شنبه 24 تیر‌ماه سال 1389 ساعت 22:31

ای بابا چرا جدیدا آپ نمی کنین؟
همه با هم میرین رو مود تنبلی

من از همتون بیشتر آپ میآپم ... :D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد