خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

جدیداً باز می نویسم ...

سانس اول ( محل کارم ) : فعلاً اوضاع خوبه و داره می گذره ، با مدیر یکی از شرکت ها صحبت کردم و قرار شده تا آخر این هفته وضعیت من مشخص بشه و ... . اما واسه اون شرکت هائی که زیرآب منو زدن دارم ! چنان آشی بپزم واسشون که خودشون کیف دنیا رو بکنن و حال کنن ... . امروز هم از ساعت 8 صبح رفتم توی یکی از شرکت ها فقط وسطش تونستم بیام بیرون و باز همین 1 ساعت پیش دوباره رفتم واسه تنظیم سیستمشون ( خدائی من نبودم چیکا می کردن ؟! )

سانس دوم ( دعوای من و بابا ) : با بابا به خاطر ماشین زدیم به تیپ هم ... . خب چیه همیشهه دعواهای من و بابام سرِ همین ماشین وامونده است . چند روزی باهم قهر بودیم اما روال از دیشب به خوبی رسیده و منم دیگه پا رو دم شیر نمی زارم آقا ، تقصیر خودمه ...

سانس سوم ( عروسی ) : جاتون که نه خالی ، دیشب یه عروسی بودیم ته ته تهِ حز... ! باور نمی کنین ، حتی پدر داماد پیراهن نوش رو هم اتو نکرده بود اداخته بود روی شلوارش با یه وضع ... ! خداوندا بخیر کن ، دوست دخترم بفهمه از این عروسی ها هم داریم منو می کشه ! آخه من از عروسی های بی سر و صدا اصلاً خوشم نمیاد ( یه چیز جالب هم که دیدم این بود ، وارد تالار که شدیم آهنگ سنتی بود از علیرضا افتخاری ) . تالارش حقیقتن مالِ ارتش بود ، به خاطر اینکه نصف بو هزینه اش اینطوری گرفتن ...

سانس سوم ( بابا بزرگ ) : مثِ اینکه قضیه بابا بزرگ ما هم سر دراز داره . واسه خودشون روز انتخاب می کنن که خدائی نکرده می میرن ، بعد می بینن اتفاقی نمی افته می گن روزِ بعد . نمی دونم به خدا چی بگم ، چه برخوردی بکنم . مثِ اینکه توی بیمارستان به من سلام می رسوندن ( آخه من از سری دوم که رفتن بیمارستان دیگه نرفتم اونجا ، حتی سر نزدم ! آخه کار دارم ) . داداشای منم خسته شدن دیگه گفتن ما هم نمی ریم . چقد بریم از شب تا صب و از صب تا شب ، خسته شدیم . واقعاً هم راست می گن ...

سانس چهارم (در تاریخ 24 شهریور ) : امروز تولد پسرخالم سهیله ! خیلی دوسش دارم ( تولد مثلاً منم هستاااااا اما غیر واثعی ) . خیلی دلم می خواست می شد امشب یه کادو واسش بخرم اما خیف نشد آخه خسته بودم تا همین چند دقیقه پیش هم خواب ...

نظرات 3 + ارسال نظر
خانوم گل پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:04 http://khanomgol83.blogfa.com

تو نبودی یگی دیگه این کارا رو می کرد همین
تولد پسرخاله جانتم مبالک.
جالبه شما پسرا واسه هم هدیه چی میگیرین؟

in ye harfe kamelan dorosti bud,man anjam nemidadam yeki dige anjam midad
Merc
Ma pesara vase hamdige kuft,fosh,lagad,pas gardani,mosht va ...

خانوم گــــــــــــــل پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 16:10 http://khanomgol83.blogfa.com

چه باحال... گفتم شما پسرا هیچیتون به خلایق نمیخوره.
اونوقت اگه اینارو به عنوان هدیه تولد میدین؟ تو عصبانیت و خشم چه نثارهم میکنید؟

بووووووووووووووووووس

کرم خبیث پنج‌شنبه 25 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 20:35

تفلد تفلد تفلدش مبالک

merc kermuli jun

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد