خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

Quiz ؟ هاین ؟

ببخشید این Quiz که می گن همون مسابقس یا امتحانه ؟ ( انگلیسیم دیگه اینقدا خوب نیست ) . اااا ببخشید ، درود به شما عزیزان و دوستان و اینا . خوبه حالتون ؟ من برگشتم می بینین ؟ دلتون واسم تنگ شده بود ؟ ای از اوضاع و احوال خودم بگم بهتون ، هیچ چیزی نیست جز اینکه خیلی خسته و اینا ! هر روز صبح سر کار بماند ، هنوز روز های فرد هفته رو هم از ساعت 16 الی 21 شب کلاس و دانشگاه و ... . یه چیزی هم رو دلم مونده اونم اینه که از همه عالم و آدم انتظار دارم دم بریده یه تکی بزنه لااقل بزنگم باهاش صحبت کنم اما انگاری اونم کلاً در گیر کارای خودشه ( می ترسم منم این بین فراموش کنه آخه بدبختی ) ! در کل ما خیلی چاچر شما هستیم دوستان عزیزم ( بوووس ) ...

وای نمی دونین همین اول ورودی دانشگاه یه درسائی بهم دادن که خودم هنوز تو کف این انتخاب واحد و دروسشم . توی کل دبیرستان و اینا از ریاضی و فیزیک بدم می اومده به خاطر مسئله و فرمول و معادله هاش بوده اما دم همین اول ورودی دانشگاه زدن واسمون : « ریاضی پیش دانشگاهی ، ریاضی عمومی ، فیزیک پیش دانشگاهی ، فیزیک الکتریسیته و مغناطیس » ، یعنی چی الان ؟ خدائی ظلم نمی کنن به من ؟ اما من پرو تر از این حرفام ، از اول نشستم دارم می خونم تا قشنگ و خوب یاد بگیرم ( آدم می خواد درس بخونه باید عین آدم بخونه ، دندون رو جیگر بزاره و یه مدت کوتاه بشینه درس بخونه ، یه عمر با راحتی زندگی کنه ! می ارزه ) . هنوز دم بریده ام بهم گفته در مورد فیزیک کمکی خواستی بهم بگو کمکت می کنم ! یه SMS بهش دادم ، یه فورمول خواستم ، هنوز جوابشو نداده ( هر هر به چی می خندی ؟ دم بریده خودمه دوس نداره بجوابه ... )

جونم واستون بگه این درس خوندن ما هم شده سوژه واسه خنده این و اون ! نمی دونم چرا ولی عادت ندارم پشت میز بشنم و درس بنویسم و بخونم ، دراز می کشم روی زمین ! همون شب اولین روز دانشگاه که اومدم جزوه هامو پاک نویس کنم ، خالم اینا هم اینجا بودن ، اینقده بهم خندیدن خودم خجالت کشیدم و نشسته شروع کردم به ادامه دادن ! دیگه عادت کردم و واسم رله شده که نشسته بنویسم ( کلاس اول که بودم دراز می کشیدم ، واسه همون بود ) ! سعی کردم مرتب باشم ، توی کلاس وراجی نکم ، خوشمزگی نکنم و به درسم برسم ! دائیم از وقتی فهمیدن من رفتم دانشگاه و ... ، وقتی دیدن نشستم و دارم جزوه هام رو مرتب می کنم و پاک نویس می کنم برگشتن و بهم گفتن : « تو اگه زمانی که مدرسه می رفتی اینطوری می خوندی و به درست می رسیدی ، الان فیلسوف بودی » ! مسخرم نمی کردن ها جدی بود ، منم برگشتم گفتم : « ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازس » بعدشم مگه من سنی ازم گذشته ؟ فوقِ فوقش 2 سال ، مگه الان عصا به دستم ؟ عجباااااااااااااااا

یکی از دوستانِ یکی از دوستام ( حامد ) ، الان با هم سر یه کلاسیم و همکلاسیمه یه جورائی ! یادمه همون زمانی هم که کم می شناختمشش زیاد سر به سرش می ذاشتم ! اذیتش می کردم و همش یه گنده ( تیکه ) بارش می کردم و می زدمش ! الانم دقیقاً قبل اینکه استاد بیاد همینه ها ! یاور کنین ... . اما خب پسر خوبیه تا الان که شناختمش ! هنوز ترم شروع نشده غیبت هم داره ! یه روز بهش SMS دادم من دیر می رسم سر کلاس ، به استاد بگی آئین یه کمی دیر می رسه سر کلاس اونم به خاطر مشکلیه که براش پیش اومده ! رفته بود گفته بود اما شانس بدِ من ، وقتی رفتم و رسیدم سر کلاس ، دقیقاً 45 دقیقه از شروع کلاس گذشته بود ، استاد بهم گفت اسمتون رو بنویسین توی لیست و بعد هم برین بشینین ! در حین همین حرفاش بود که گفت ، راستی آموزش اعلام کرده که اونائی که دیر میان اسمشون رو اعلام کنیم دفتر ! بر به ایشون ( یعنی من ) نخوره اما ... ( یه چیزی گفت نفهمیدم ) ! منم اسمم رو نوشتم و رفتم نشستم روی صندلی خودم اون ته گوشه سمت چپ کلاس ...

آخ دلم واسه اینترنت ، سیستمم ، خودنویس تنگ شده بود ! دلم خالی شد امشب دارم اینقده واستون می نویسم تا بدونین اوضاع و احوال من چطوریه ! باور کنین وقت سر خواروندن ندارم ! ( بیچاره دم بریده و شنگول چی می کشن من نمی فهمیدم ) ! دلم واسه خودم کباب شده ! از اول هفته بهتون بگم ، همه هفته سر کار ( 8:00 الی 13:30 ) ( غیر از عصر که ممکنه مشکل پیش بیاد و برم ) ، روز های فرد هفته از ساعت 15:00 راه می افتم پیاده به سمت دانشگاه ، 16:00 کلاس تا 21:00 ! اینه برنامه منِ بدبخت ! هنوز وقتی هم که میام خونه کارای همون روز رو انجام می دم که روی هم نشه و من نتونم درست انجام بدم ! خدا بخیر کنه به منِ بدبخت ...

راستی یه چیزی رو فراموش کردم بهتون بگم ، همه استاد های این ترم خانوم هستن که آدم نمی شه باهاشون سر به سر گذاشت ! البته از همه خوش برخورد تر فک کنم خانوم م. استاد ریاضیاته که خیلی خوشم میاد از خنده هاش و برخورد و بعدش خانوم ... ( فامیلیشون نمی دونم ) استاد فیزیکمون که اونم خوشخنده است اما یه کمی خشکه ( یه کمیا نه زیاد ) ! این استاد مبانی کامپیوترمون رو که کلاً خوشم نیومد ، کمی لوس و شُل صحبت می کنه ، خوشم نمیاد ! خانوم م. !

مث اینکه زیادی وراجی کردم نه ؟ ببخشید دلم تنگ شده بود و بعدشم دیگه معلمون نیست تا کی بتونم بییام و دوباره واستون بنویسم ! از همه اونائی هم که بهم تبریک گفتن و هنوزم تنهام نگذاشتن ممنونم ! پری ، سحر خانوم و خانوم گل ... ( کرم خبیث و دیگر دوستان که انگاری منو فراموش کردن ... )

واسه اون نوشت : با اینکه خیلی سرم شلوغ شده اما مگه می تونه دلم غیر تو چیزی و کسی دیگه ای رو قبول کنه ؟ همشون رو به خاطر تو با جون و دل خریدم ...

پ.ن : دوستون دارم ...

نظرات 2 + ارسال نظر
سحر پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 11:00 http://www.majarahaye2girl.blogfa.com

افل
بابا IQت عشقه.. ما نفتیم ینه ما رفتیم یستردی؟
این که الان گفتیو نیدونم ینه چه چون هنو نخوندم
بعدا میخونم بااااای

من فهمیده بودم شما رو سر کار گذاشته بودم خاله نفتی

کپل بانو پنج‌شنبه 20 آبان‌ماه سال 1389 ساعت 23:14 http://takhchar.blogfa.com

اشتباه تایپی در حد هیول...
که دانشجو شدی؟ کجا چی و چرا؟
مگه باید از استادای خانوم خوشت بیاد؟؟؟
جایمان بسی خالی سر کلاسهایتان بیاییم و ضایعتان کنیم و بخندیم

چیه خو
آره ، مگه نگفته بودم بهت ؟ خیط خیط خیط
نه خوشم بیاد نه به اون معنی که ، یهنی از نحوه درس دادنش
تو ما رو ضایع کنی ؟ اینقده بقیه دوستان همجنس زحمتش رو کشیدن که روم نمی شه برم سر کلاس

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد