خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

وای شروع شد ...

یه چند روزیه هم خوشحالم هم ناراحت ! می دونین چرا ؟! خوشحالیم بابت اینه که دم بریده کمی از اوضاع من رو درک می کنه ( البته بعد از دلخوری های پیش اومده ) و توجهش به من بیشتر شده ! دیشب هم کمی با هم حرف زدیم و سر همین بحث کردیم اما متوجه شد ! البته بین خودمون بمونه ها ، بعضی وقت ها مثلاً از بحضی حرفاش کمی دلخور می شم ، مث وقتی که ناراحت می شم از یه چیزی بهش می گم و می گم من می رم ، جای اینکه به ناراحتی من توجه کنه می گه : « خب هر طور که صلاح می دونی » خیلی بهم بر می خوره که اینطوری داره فکر می کنه ! در کل خوشحالم که اون باز هست ، باعث شده من امید تازه ای پیدا کنم که بخوام زندگی خودمو سر و سامونی بهش بدم !

خوانواده ام مث اینکه از حضور یه شخصی ( دم بریده ) توی زندگیم با خبر شدن و چند شب پیش از داداشم پرسیدن طرف آئین کیه اونم که خودشو زده به اون در و گفته نمی دونم ، شناختی هم ندارم ازش ! ازش خوشم اومد ، لو نداده جریان چیه ! باید با دم بریده صحبت کنم و جریان رو بازگو کنیم و ببینیم به چه نتیجه ای می رسیم و بتونیم خانواده رو آماده کنیم واسه مواجه شدن با اینکه دیگه پسرشون بزرگ شده و این حرفا !

چند روز دیگه قرار مهمی دارم و دارم واسه اون لحظه ثانیه شماری می کنم ؛ خیلی واسم مهمه ...

فردا اولین روز کلاس در شروع سال 1390 هست و مطمئنم این هفته آخری رو می خوان یه امتحان سخت و اینا ازمون بگیرن ( فک کنم ، حالا چچه درسی رو مطمئن نیستم اما همون اول ترمی مشخص کردن جلسه امتحان میان ترم رو ) ...

حرف دیگه ای که باید بزنم اینه که متاسفانه یه اینترنت Dialup داشتیم که اونم به لطف دوستان و عزیزان زحمت کش مخابرات که رسمی ترتیبش رو دادن و من نمی تونم از اون طریق بیام نت و بازم بدبختی اینترنت ADSL منم که راه نافتاد و من همچنان بی اینترنت دارم می چرم ! ابته شانس که نداریم اما اینترنت دفتر کارم هم به ل قطع شده طوری که 3 روزه اصلاً از اینترنت خبری نیست ! اما بازم خدا خیرش بده مسئول ایرانسل رو که بسته های GPRS رو ساخت و من با شارژ کردن 10.000 تومان از سرعت کمی بالاتر از Dialup استفاده می کنم و واستون آپدیت می کنم ! ( خدا خیرشون بده ) ...

راستی 13 به در بهتون خوش گذشت ؟! به من و دم بریده ام خوش گذشت ( اگه با هم نبودیم دلیل نمی شه که دلامون پیش هم نباشه که ) ! والا ما رفته بودیم با ایل و تبار روستامون ، خونه ی خدا بیامرز بابا حاجی ! دم بریده و اینا رفته بودن دشت ، کدوم دشت ، همون دشتی که آهو ... اهم اشتباه شد ...

در کل باید بهتون بگم دلم واستون تنگ شده بود و دوستون دارم ...

پ.ن : دعا کنین زدوتر اینترنتم راه بی افته یا لااقل Dialup درست شه بابا ...

نظرات 3 + ارسال نظر
سحر یکشنبه 21 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:07 http://www.majarahaye2girl.blogfa.com

من و خواهرم هم خوبیم دراین موارد باخواهرم همکاری میکنم.اونم همینطور.اما دوبار داشت ضایعم میکرد که تلافی میکنم...
یه شب داشت لو میرفت که نجاتش دادم واقعا شیوه ی خنده دار و شگفت انگیزی بود.کلی خوشش اومده بود..مامانم هم مونده بود تو این حیله من...واست تعریف کنم دهنت وا میمونه...
درضمن دم بریده رو هم اذیت نکن..

ایولا خوبه که :D
اما وایسین پست دیشبم رو بخونم ببینم چی نوشتم :))
حالم خوب نبود ، ندیدم :D
چشم قول می دم اذیتش نکنم ! قول :D
مگه دلم میاد عشقمو اذیت کنم ؟! :(

سحر پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 09:44 http://www.majarahaye2girl.blogfa.com

سلام تو هنوز آپ جدید نداری؟
آخر فهمیدی ۲۴فروردین چه روزیه؟؟

بلی :D

سحر پنج‌شنبه 25 فروردین‌ماه سال 1390 ساعت 11:00 http://www.majarahaye2girl.blogfa.com

اییششششششششششششش ما همینجوری از دست بی اف عتیقمون کفری شدیم باز شوهر هم بکنیم که هیچی...
حداقل میشه راحت بی اف رو ترک کرد.یه شوهرو چجوری میشه نیست کرد؟؟

خب حالا من یه چیزی بگم ؟! :D

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد