خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

پرستو رفت ...

خدایا به حق پاکیت و عشقی که از وجود بی نهایت تو گرفتم ، امشب رو پرستو هیچوقت فراموش نکنه ...

نظرات 2 + ارسال نظر
ماریه سه‌شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 21:35 http://100khat.blogfa.com

کدوم شب رو؟؟

شبی که تنها شدیم ...

سحر چهارشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1390 ساعت 10:31 http://www.majarahaye2girl.blogfa.com

آئین سلام.بازم رفت؟؟
برمیگرده؟

درود سحر خانوم
امیدم بود ، زندگیم بود ، همه چیزم بود اما رفت ...
یه حس خاصی دارم ، دیشب رفتم با خدا درد دل کردم ، باهاش دعوا کردم ...
می دونین ، من اشتباه خودم رو می دونم و درستش می کنم ...
می خوام دوباره بهش ثابت کنم من کسی هستم که می تونه بهش اعتماد کنه
متاسفانه من کمی مشکلات رفتاری داشتم که به خاطر اون رفتم پیش روانپزشک و وقت دارم ازش ...
دوره ی روانپزشکی می رم و دارم این رفتار بدم رو اصلاح می کنم
متاسفانه راست می گه پرستو ، نه تنها پرستو بلکه هیچ کسی نمی تونه با یه آدم حسود ، شکاک بد بین کنار بیاد ...
خب حق داره ؛ ن کاملاً دلیل رفتارش رو می دونم و مطمئنم به همین خاطره
می خوام بهش ثابت کنم که من وقتی بهش قول دادم که درست می شم روی حرفم می مونم ...
باور کنین تموم زندگی منه ! خیلی دوسش دارم ، ما با هم خوشبخت می شیم ...
می خوام درست بشم و برم سراغش ...
خیلی دوسش دارم ؛ فکر می کنه فراموش کردن آسونه ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد