یعنی باور کنین چند روزه اتفاقائی برام می افته که اصلاً انتظار اینا رو ندارم !
اولین اتفاق اینکه عصر خوابیده بودم و نمی دونم حالا عینک روی چشمام بود یا نه ولی از خواب بیدار شدم و آماده شدم واسه رفتن به کلاس ، از خونه که زدم بیرون احساس کردم چشمام تار می بینه ! یادم افتاد عینک ندارم ، رفتم عینکم رو بردارم دیدم قابش هست ، شیشه هاش نیست ! قلپی دو تا شیشش افتاده بود بیرون و قابش کج شده بود ...
دومین اتفاقی که افتاد این بود که ، من و بابام امروز باز به خاطر داداشم با هم بحث کردیم ! اصلاً دوست ندارم هیچوقت کسی رو چماق کنن و بزنن توی سرم اما متاسفانه هر بحثی که پیش میاد برادرم چوب می شه توی سرم ... من از این رفتار متنفرم و امروز دیگه دادم در اومد و ...
سومین اتفاق که واسه من افتاده اینه که من ... دیشب به خاطر بخش پشتیبانی مخابرات و قطع بودن اینترنت مجبور به عوض کردن ویندوز شدم اما امروز فهمیدم که تشخیص عزیزان اشتباه بود و من الکی ویندوز رو نصب کردم و گند زدم بهش ! اعصابم بهم ریخت خدائی ...
آهان موضوع اصلی که خواستم بهتون بگم این بود که امروز داشتم پرینت می گرفتم توی محل کارم و چشمم اتفاقی افتاد به درگاه پرینتر که برگه ها رو گذاشته بودم توش ! یهو دیدم یه موش کوچولو اومد درشو زود رفت تو ! به همه گفتم آقا من موش دیدم می گن نه اشتباه می کنین ! هیچی ، پرینتر رو برداشتم و رفتم دم در دفتر و بازش کردم اما هیچی نیومد از توش بیرون ! پرینتر رو برداشتم و دوباره نصبش کردم و داشتم پرینت می گرفتم که متوجه شدم گوشه ی پرینتر گوشاش مشخصه ! به همه نشونش دادم و بهشون گفتم من دیدم که گفتم . هیچی وقتی دیدم اومده اون لبه ، پرینتر رو برداشتم و رفتم دم در گرفتمش ، بر عکسش کردم و تکونش دادم و دیدم موشه از توی پرینتر افتاد روی پله ها و تا آخرش رفت !
اینم داستان ما ...
یه حرف های دیگه هم روی دلم بد جوری مونده اما ... احساس می کنم باید توی دلم بمونه ! دلم ... شب بخیر ...
احتمالا غلت خوردی رو عینک....
مگه محل کارت کجاست... که موش اینجوری راس راس می گرده!
عینک من ؟! نمی دونم شاید :D
محل کارم توی پایانه مسافربری شهرمونه ؛ دفتر مدیریت ... :D
چیرا ؟ :D