خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

آروم ... درد آور ... بد ...

دلمون گرفته ... عمو می بینیم تو چشمای هم

دیگه حرفی نمی مونه ... نگامونو می دزدیم از هم

شاید این آخرین باره که ... نشستیم روبروی هم

انگاری این همون لحظه است که آدما می گن به هم

خدافظی ... خدافظی ... عزیزم ... پس می گیم ...

به سادگی ... خدافظی ... برای همیشه ... برای همیشه ...

ولی بازم دلمون می گیره ... انگار نمی ریم از یاد هم

بازم بی تابی ... بازم تردید ... بازم یه بهونه واسه برگشتن بهم

بازم حرف و بازم رویا ... بازم نشستیم روبروی هم

بازم جنگ و بازم دعوا ... بازم لحظه ی گفتن به هم

خدافظی ... خدافظی ... عزیزم ... پس می گیم ...

به سادگی ... خدافظی ... برای همیشه ... برای همیشه ...

اما بازم دلمون می گیره ... انگار این روزای غصه و غم ... نمی خوان تموم بشن ... باهم یا بدون هم ...

حالا چه بگیم خدافظی ... چه نگیم خدافظی ... به هم ...

با این خدافظی .... به سادگی ... نمی گذریم از هم ...

خدافظی ... خدافظی ... عزیزم ...

نظرات 1 + ارسال نظر
دختری از جنس باران چهارشنبه 4 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 22:29 http://shirin032.blogfa.com/

وای ایین خوب شد بهم یاد دادی چطور خصوصی بفرستم،واقعا نمیدونستم توی این وب چطور باید خصوصی فرستاد،من یه کم گیجم اخه مرسی

خواهش می کنم :)
چیزی نبود ...
دور از جون ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد