خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

تنها یک تصویر ...

هیچکدومتون نمی دونین این عکس چه دنیائی از حرف ها و خاطره ها رو برای من زنده می کنه !

این فقط یک تصویر ساده نیست ... یک دنیا احساس بود که با بوسه روی دست راست ...

هیچوقت یادم نمی ره حسرت یه بار بوسیدن لب های عشقم رو باید به گورستان ببرم ...

اما تنها بوسه های ما ، روی دست های خودمون بود ... جای بوسه بر لب های تشنه ای که فقط و فقط یه بار می خواستیم طعم شیرین رو بچشیم ... ولی روزگار این فرصت رو نداد ...

هیچوقت این حرفش رو یادم نمی ره : « واسه یه بار بغل کردن و بوسیدن لب های همدیگه داریم جون می دیم ... اما نمی شه » ؛ آره واسه یه بار ، فقط و فقط یه بار بوسیدن لب هات و در آغوش کشیدنت ...

شانس فقط و فقط یه بار در خونه ی آدم رو می زنه ؛ شاید یادت نیاد ولی فقط و فقط یه بار این فرصت دست ما اومد ! یه بوسه ی کوچیک روی لب هامون ، که اینقدر تشنه ی این بوسه بودیم ... اما نشد ... ترسیدیم که نامحرما از راه برسن و خلوت عاشقانمون رو بهم بزنن ... باز هم ...

و این حسرت برای همیشه در دل من می مونه و به گورستان قلبم و خاکی می ره ...

کاش واسه یه بار هم که می شد ، می تونستم در آغوشت بگیرم ... شاید آغوشم ، شاید بوسه ام اون چیزی بود که تو دوست داشتی و من رو به تو گِره می زد ... کاش فقط یه بار اجازه این فرصت رو می دادی ... اما چه کنم که دیگه نیستی ...

ببخش که اونی که باید می بودم ، نبودم ... اما تو چرا نخواستی منو اونی ببینی که باید باشم ؟! ناراحتم ... اندوه در دل ... اندوهگین ...

پ.ن : دردی رو که کشیدم حس می کنین ؟! حسرتی که دارم رو ؟! عمقش و واقعیتش در درون من شعله وره که هیچ کسی درکش نمی کنه ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد