درود . من آئین هستم . مترسک باغ زندگی خیلی از آدما ...
آدمائی که یا از من می ترسن ، یا با من خوبن و وقتی ترسشون ریخت تنهام می زارن ! تا حالا دیدین یه مترسک تنها نباشه ؟!
متولد نیمه دوم شهریور سال 1367 هجری خورشیدی ...
خواهرم و همینطور پسر خاله ی کوچولوم توی 1 تا 2 سالگی منو به این اسم صدا می کردن ...
این وبلاگ یه دل نوشته است ، دل نوشته هائی که شاید نتونم به شخص خاصی بگم ...
این یه دفتر خاطراته واسه من که با دست خودم دارم توش می نویسم ...
خیلی خوشحالم که اینجا رو دارم واسه نوشتن خیلی از حرفا که نمی شه به زبون آورد ...
ادامه...
تو چته ایین؟این حرفا یعنی چی؟خستم میخوام بمیرم و ...یعنی چی؟ چون پرستو رفته فکر میکنی دنیا به اخر رسیده؟اینقدر ضعیفی تو؟نمتیونی تحمل کنی؟واقعا که،خب بره،ختما قسمت نبوده با هم باشین شاید بدون اون خوشبختر باشی تو که از اینده خبر نداری،چرا داری با خودت اینجوری میکنی؟به خاطر کسی که نخواسته باهات بمونه داری خودتو عذاب میدی این ارزش داره واقعا؟بابا همه این چیزا رو تجربه کردن ولی نباید که صبح تاشب بشینی زانوی غم بغل بگیری،خودتو نباز....
مشکلم فقط رفتن پرستو نیست ! هر مشکلیه واسه منه ... دردم ، غصه ام ! هزار درد داشتم که پرستو شده بود مرهمش ... اما الان که نیست شده درد اضافی روی همه ی اون دردام ! شما چه می دونین با نبودنش و رفتنش چی بهم گذشته ! می دونین یه بغضی گلو رو که بگیره و راه نفس رو بند بیاره یعنی چی ؟! تحملم کم شده ! تموم نشده ... کم شده ... دم خدام گرم همینطوری داره می ده ...
با یکی از دوستانم صحبت کردم ؛ متاسفانه من کسی نیستم که بخوام باعث عذاب و رنجش کسی بشم ( مخصوصاً مخاطب اصلی اون نوشتار ها ) سخته ولی باید باور کرد من آدم رنج آوری نیستم ... نمی خوام باعث آزار کسی بشم ...
لبخند زیباست ... چه از روی شادی باشد و چه از روی غم ... آن لبخندی تأثیر دارد ، که با دلی پُر از غصه ... بر این دنیا بخندد و بگوید : « هر چه خواهی کن ؛ من همیشه شادم ... »
تو چته ایین؟این حرفا یعنی چی؟خستم میخوام بمیرم و ...یعنی چی؟ چون پرستو رفته فکر میکنی دنیا به اخر رسیده؟اینقدر ضعیفی تو؟نمتیونی تحمل کنی؟واقعا که،خب بره،ختما قسمت نبوده با هم باشین شاید بدون اون خوشبختر باشی تو که از اینده خبر نداری،چرا داری با خودت اینجوری میکنی؟به خاطر کسی که نخواسته باهات بمونه داری خودتو عذاب میدی این ارزش داره واقعا؟بابا همه این چیزا رو تجربه کردن ولی نباید که صبح تاشب بشینی زانوی غم بغل بگیری،خودتو نباز....
مشکلم فقط رفتن پرستو نیست !
هر مشکلیه واسه منه ...
دردم ، غصه ام !
هزار درد داشتم که پرستو شده بود مرهمش ... اما الان که نیست شده درد اضافی روی همه ی اون دردام !
شما چه می دونین با نبودنش و رفتنش چی بهم گذشته !
می دونین یه بغضی گلو رو که بگیره و راه نفس رو بند بیاره یعنی چی ؟!
تحملم کم شده !
تموم نشده ... کم شده ... دم خدام گرم همینطوری داره می ده ...
حالت چطوره؟بهتری؟
درود بر شما ...
بلی بهترم ...
وا! یعنی اینقدر پیامدش بد بوده؟!!
با یکی از دوستانم صحبت کردم ؛ متاسفانه من کسی نیستم که بخوام باعث عذاب و رنجش کسی بشم ( مخصوصاً مخاطب اصلی اون نوشتار ها )
سخته ولی باید باور کرد من آدم رنج آوری نیستم ... نمی خوام باعث آزار کسی بشم ...
ok....
:)
لبخند زیباست ... چه از روی شادی باشد و چه از روی غم ...
آن لبخندی تأثیر دارد ، که با دلی پُر از غصه ... بر این دنیا بخندد و بگوید : « هر چه خواهی کن ؛ من همیشه شادم ... »
شادبودن همیشه هم اسون نیست....
اوهوم ... متاسفانه :)
ما هم مورد عنایت قرار دادیم [نیشخند]
لطف فرمودین :D