خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

پرسش : « من کیستم ؟! » ، پاسخ : « مجهول »

همش توی ذهنم این سوال رو مرور می کنم ، من کی ام ؟!

تا حالا جوابهای زیادی براش پیدا کردم ، اما دیدم با حرف هائی که بقیه می زنن فرق داره !

یکی می گه خوب ، یکی می گه بد ، یکی می گه متغیر ، یکی می گه غیر قابل پیش بینی !

اما خودم می گم مجهول ...

شخصیتم فرق می کنه ، اونطوری نیستم که خودم فکر می کنم !

وقتی کسی می گه خوب و هزار تعریف و تمجید ، توی فکر فرو می رم که چرا این نظریه رو نسبت به من داره !

یا کسی که می گه بد هستم و از گوشه کنار نداش به گوشم می رسه ، نمی دونم چرا می گه بدم ...

هر کسی توصیفی از من می کنه اما نمی دونم کدوم واقعیه و کدوم تظاهر !

برای ذهن خودم شدم معمای حل نشدنی !

چرا بقیه راحت منو شناخته شده تصور می کنن ؟!

به نظر خیلیا من آدم خیلی ساده ای به نظر میام و راحت می شه تشخیص داد که چه شخصیتی دارم ، پس چرا برای خودم ...

پرسش : « من کیستم ؟! » ، پاسخ : « مجهول » ...

دنیای وارونه ...

گاهی دلم هوائی می شه ، اینقدر سبک که منو می بره تو اعماق خیال

دنیائی که توش پر از محبت و عشق و صفاست

کسی واسه هوس دست کسی رو نمی گیره

کسی دل کسی رو نمی شکونه

همه همدیگه رو دوس دارن

توی اون دنیا حرفی از نامردی و بی معرفتی نیست ، حرفی از قتل و جنایت و دزدی و کشتن نیست

ابر قدرتی نیست که ظلم کنه و صدای ملّت ضعیف در نیاد

کسی نیست که خودشو حاکم دنیا بدونه ...

وای چه دنیای خوشگلی ...

یعنی ...

آخ دوباره با یه تلنگر از خواب بیدار شدم

وای صدای دعوا میاد ، آخ دو نفر دارن مشاجره می کنن ...

خدایا صدای گلوله اومد ، یکی توی خیابون کشته شد ...

بوم ... وای کدوم محله رو منفجر کردن

کمک ، صدای زجه یه مادر میاد در سوگ فرزندش

آخ چه دنیای بدی شده ، خیلی بد ...

بارون شدیدی بود ...

سلام

دلم واسه خودنویس تنگ شده بود

این مدت خیلی سرم شلوغ بود ، جلسه های مختلف توی محل کارم ، کارای خودم توی دفتر ، مشکلات سیستم های کامپیوتری مجموعه و ...

راستی امروز خیلی عجیب بارون می اومد ، سیل راه افتاده بود ، جوب های آب پر شده بودن و من بیچاره توی این هوای بارونی واسه برطرف کردن مشکل یکی از سیستم های دفاتر شهر شرکت های مسافربری رفتم توی خیابون و خیس ، عین موش آبکشیده شدم

البته مشکلی نیست ، راضی ام

به جاش یه تشکر خشک و خالی همه این اذیت ها رو می پوشونه

راستی یه عکس واستون می زارم از بارون امروز ببینین

خیلی باحاله ...

همینجا بود که مجبور شدم به خاطر رد شدن و رفتن سمت ماشین بپرم توی آب ها و کل کفشم و شلوارم خیس آب بشه ...

زندگی همین امروزه ( امروز ، فردای دیروز و دیروز فرداست )

شاید تا حالا فکر نکرده باشین ولی زندگی همین امروزه

گذشته ها رو پشت سر گذاشتین ، آینده هم معلوم نیست

پس در حال حاضر امروز زندگیه

...::: امروز فردای دیروز و دیروز فرداست :::...

چقدر از وقتتون و فکرتون رو به دیروز یا فردا مشغول کردین ؟!

تا حالا سعی کردین به امروز فکر کنین ؟!

امروز حس کردین که با دیروزتون فرق داشته یا نه ؟!

من ( با اینکه از همتون کوچیکترم و شما بزرگوارین ) اما واستون می گم و اینو از من داشته باشین :

...::: اگه به کسی علاقه دارین امروز بهش بگین شاید فردائی وجود نداشته باشه :::...

شعر سیروان خسروی خلی زیباست اگه گوش کرده باشین :

باور کن زندگی همین امروزه

لحظه ای که تکرار نمی شه ...فرصتی که هیچوقت نداشتی

شاید تنها شانس تو همین امروزه

اگه ثانیه هات می سوزن تو آتیش گذشته

تو خودت مقصری

بار سنگین گذشته رو تا کجا با خودت می بری