خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

واقعاً آدمِ ...

این مردتیکه ع.ن ( مخفف ، نه فحش ) واقعاً خیلی آدم بی ربطیه ...

امروز اومده با کمال پروئی داره می گه آقا من اگه استفاده نکنم پول انمی دم ( خب آخه - بیــــــــــــــــب - مگه پول مالِ منه که بخوام وابسته تو باشم که ااستفاده کنی یا نه ؟! ) خلاصه من فرستادمش سراغ کسی که مسئول اجرائی طرحِ و اونم با حرف های اون قائع شد و منم وصل کردم ( بماند که IP روی شبکه کلاً قاطی کرد و برگشت به IP پیش فرض و تمام سیستم هاشون قطع شد و ... - منم هر چی فحش داشتم نسیبش کردم ) ...

خدائی با اینکه از کارم راضی هستم اما یه چیزی منو خیلی اذیت می کنه ، اینکه یه مشت آدم بی خود و نفهم دور من رو گرفتن ، هر وقت که سیستماشون خراب می شه و من می رم مشکل رو پیدا کنم همش با کنایه می گن باز این اومد پشت سیستم های ما و خرابشون کرد و این کارش همینه و بلد نیست و این حرفا ( با وجودی که قبلاً به این حرف ها خیلی واکنش نشون می دادم اما الان فهمیدم اینا بابا یه مشت بی عقلن ) اما هیچ کدومشون نمی دونن ، آخه بدبختای بیچاره ، شما منو نداشته باشین ، 1 لحظه سیستمتون قطع بشه نمی تونین تکون بخورین از سر جاتون و حتی اون آقای ع.ن که اینقدر ادعا داره و من مشکلات سیستماش رو بر طرف می کنم نمی تونه واستون کاری انجام بده ، اگرم بخواین کسی رو از بیرون بیارین ( فقط واسه اومدنش باید پول بدین و اونم نمی تونه ، چون نرم افزار دست منه و سازنده اصلیش ) چرا وقتی هیچی نمی دونین اینقدر حرف های مفت رو از دهنتون بر نمی دارین ؟!

کفرتون می شه ؟!

فقط می خوام آدم بشین ...

باز سرعت اینترنت کمه ...

نمی دونم چرا این دستاندرکاران بخش اون بالا بالاها هر وقتی گیرشون می کنه می خوان ملت رو اذیت کنن ، سرعت اینترنت رو کم می کنن ...

آخی دلم تنگولیده بود واسه بروز رسانی و این حرفا که می گن

جاتون خالی دیروز رفتیم روستا و خوشگذرونی و اینا ، دو روزی از فلونی هم خبر خاصی نداشتم ، درگیر خودش و تعطیلات و مهمونی که براش اومده بودن ...

این چند روز هم من بیکار بودم و خدائیشو بگم حوصلم سر رفته بود و می خواستم کسی زنگ بزنه یا خودم برم سر کار ...

دیشب یه بلاگ بهم معرفی شد که خیلی واسم جالب بود بخونمش و سر در بیار جریان چیه و مشکل کجا بود ( اولین بلاگی بود که واسه اولین بار توی عمرم طولانی بود و می خوندمش )

دیشب 7 تا پستش رو خوندم ، خیلی متاثر و غمگین شدم و مجذوب شدم بقیش رو برم تو توی محل کارم بخونم ( آخه زمان ، زمانی نبود برای خوندن بلاگ ، ساعت 3 سحر ) ...

رفتم خوابیدم و بلاگ رو توی دفتر باز کردم و همشو خوندم ...

واقعاً خیلی ناراحت شدم و روم تاثیر گذاشت ، یه دختر با هزار آرزو بره خونه شوهر ، 3 ماه نشده بعد از عروسی برگرده خونه باباش ...

یعنی واقعاً مرد می تونه اینقدر سنگ دل باشه ؟!

قبول کنیم هیچ کس معصوم نیست ، شاید دختر هم بدی هائی داشته اما این وحشی گری های طرز فکر قدیمی خیلی خیلی عذاب آوره ...

دست بزن ، دخالت ، خساست و ...

وای که چقدر عصبی و هیستیریکم کرد و ناراحت شدم ...

به خودم یه قولی دادم ، من کمی زود عصبی می شم اما به خودم قول دادم دیگه عصبی نشم و همیشه همه مسائل رو وقتی آروم بودم تحلیل و بررسی کنم و تصمیم بگیرم ...

با اینکه خیلی کم پیش میاد به کسی بزنم ، اما قول دادم دست رو کسی بلند نکنم که خدائی نکرده عادت نشه بعداً تو زندگی واسم مشکلی پیش بیاد ...

آدرس بلاگ هم : Http://Www.AloneViolet.BlogFa.Com هستش که توصیه می کنم دخترا و پسرا ( مخصوصاً دختر یا پسرا هم نداره همه باید برن بخونن و درس بگیرن ) برن و بخونن و اگه قراره زندگی مشترکی رو آغاز کنن ، از تجربه دیگران درس بگیرن و با تصمیم درست ازدواج کنن ...

حسابداری خوندین ؟!

وای دو روزه دارم تمامی تراکنش های بانکی انجمن رو وارد سیستم نرم افزاری سحر می کنم ...

نزدیک به 300 تا تراکنش بود که مجبور بودم تک تک وارد کنم ، چشمام دیگه آلبالو گیلاس می چید ...

راستش این یه نرم افزار حسابداریه که من شخصاً خودم دارم ازش استافاده می کنم و خیلی بهم کمک کرده و تونستم دخ و خرج خودم رو در بیارم ...

این نرم افزار رو معرفی کردم و خیلی هم به درد بخوره ... ( به شما هم توصیه می کنم استفاده کنین و آدرس سایتش : Http://www.SaharSoftware.Com هستش )

این مدت درگیر سالگرد ارتحال امام هستیم و اعزام اتوبوس ها برای جابجائی اونائی هستیم که می خوان برن ، از اون ور هم اعزام سرباز ها و همینطور مسافرین خود شرکت ها !

حقیقتش رو بگم کلاً درگیر شدیم و متاسفانه اتوبوس کم آوردیم و اینا ...

از اینا بگذریم باز روحیه شادم تغییر پیدا کرده و متاسفانه شدم گیج و درگیر !

انگاری توی خوابم و نمی تونم خودم رو پیدا کنم ...

اینقدر توی نت می چرخم و خودم رو وابسطه کردم به نت که متاسفانه روی ذهنم تأثیر منفی گذاشته ...

این چند روز تعطیلی متاسفانه توی خونه ی ما غوغاست ...

باور نمی کنین بزارین بگم خدمتتون که ، لوله های خونه پوسیده بیده شده ، بعدشم از امروز آب خونمون قطع شده تا بتونه این لوله کشه کارش رو انجام بده ...

وای یه لوله کش آشنا داشتیم که متاسافنه و بهتره بگم خوشبختانه سفر زیارتی مکه و مدینه نسیبش شده و اونجا داره عشق و صفا می کنه ...

اگه اون بود این چند روز تعطیلی کلیدای خونه رو می دادیم به اون و می رفتیم روستا این چند وقت اما ...

خب برسیم سر اصل مطلب که می خوام با همتون یه حرف جدی بزنم ... ( جدی می شویم )

عزیزانی که به بلاگ شخصی من که یه جورائی دل نوشته ها و دفتر خاطرات منه سر می زنین ، من اینجا خیلی راحت صحبت می کنم و صادقانه واستون می نویسم !  واقعاً شاید فقط و فقط دو یا سه نفرتون هویت اصلی من رو بدونین و من رو بشناسین ! بعضی از دوستان رهگذر بعضی وقتا یه نظرائی می زارن که منو اذیت می کنه و باعث می شه من احساس کنم دارن از رفتار من سوء استفاده می شه ! سعی کنین خودتون باشین و همیشه واسه نظراتی که برای من می زارین ، کمی فکر کنین ! شوخی شوخیه و بحث جدی کاملاً جداست و متذکر می شم « من بچه نیستم » ! ممنون می شم ...

واسه اون نوشت : دم بریده کجائی تو ؟! دلم واست تنگ شده ها ...

خدایا ا ا ا ا ا ا ا ...

ای خدا الان می فهمم ماز از پونه بدش میاد ، در لونش سبز می شه یعنی چی ...

آخه من از این ع.ن خوشم نمیاد ، چرا باید تحملش کنم ... ؟!

بدبختی طوری هم شده که مستقیماً واسه انتقال هر گونه مشکل ، صحبت در مورد نرم افزار باید با اون صحبت کنم ...

والا آدم بدی نیست به خدا ها ، من نمی تونم باهاش کنار بیام و متاسفانه تنها کسیه که کمی از کامپیوتر حالیشه و ...

شما باشین جای من چیکار می کنین ؟!

یه چند روزی هم هست که اینترنت دچار مشکل شده ، قطع می شه و سرعتش خیلی پائینه !

امروز بازم کار دارم ، باید اول برم بیمه های دو تا از شرکت ها ( بهشون گفته بودم قبل اینکه نرم افزار جدید رو لینک بدم به Client شون ، هر چی دارن ، پیش فروش ، بیمه و آمار رو بردارن اما ... ) دوباره به Server قدیمشون متصل کنم تا بتونن بیمه هاشون رو چاپ کنن ...

امروز هم که متاسفانه بازم سیستم یکی از شرکت هائی که شریک نشدن ، نرم افزارشون بهم ریخته که مجانی باید برم و نرم افزار رو لینک بدم ...

هنوز دفتر فروش شهر یه شرکت دیگه هم اینترنتش ایراد داره ، برم ببینم می تونم راش بندازم یا نه ...

در کل بهتون بگم ، ما رو مث خودشون مچل کردن ...

بدبختی ...

تا همین 1 ساعت پیش دکتر بودم ...

آخه چرا همش بدبختی میاد ؟!

رفته بودم دکتر ، گفت برو عکس بگیر ...

رفتم رادیولوژی عکس گرفتم ، سریع بردم مطب دکتر و وقتی رفتم تو بهم گفت ، اصطلاحاً به این مشکل شما می گن موش زانو ( یه چند تا اسم دیگه هم برد من متوجه نشدم چی بود ) و باید دارو مصرف کنی ...

واست دو تا آمپولم می نویسم ( نمی دونم می خواد بزنم تو زانوم یا ... ) به همراه قرص و همینطور MRI که بری بیمارستان و بگیری ...

توصیه می کنم یا بری مشهد یا زاهدان ، هر کدوم واست راحت تره و اقدام کنی البته اینجا هم می شه اما دو هفته ای یه باره ...

گفت اگر با دارو خوب شد که چه بهتر و اگه خدئی نکرده نشد باید عمل کنی ...

وووی چیکا کنم حالا ...