خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

دلم تنگ شده بود ...

وای که چقدر دلم تنگ شده بود

بالاخره اومدم ...

این مدت ، همه راه های ارتباطی بسته و ... چقدر بهم سخت گذشت

البته هنوزم معلوم نیست برگردم یا نه اما شادم که واسه بعضی ها عزیزم و با ارزش

درسته که کسی رو که می خواستم سراغمم نگرفت ( البته هنوز نه ) اما بازم واسم جای امید داره که به کسی بی دلیل اعتماد نکردم

گفتم « اعتماد » ، تا حالا به چه اشخاصی « اعتماد » کردین ؟

از این « اعتماد » تا حالا ضربه خوردید ؟

شده ثمره این « اعتماد » ناراحتی و ... باشه ؟

اصلاً راحت « اعتماد » می کنین ؟

به چه اشخاصی « اعتماد » می کنین ؟

من که از این اعتماد کردن ضربه های بدی خوردم اما بازم ...

سکوت ، سکوت ، سکوت و باز هم سکوت ...

از همه دنیا خسته شدم

دنیای دو رو ، دنیای بی معرفت و نامرد

مث آدماش که همشون فقط بلدن دروغ بگن و تظاهر به دوست داشتن کنن

آخه چرا اینقدر دوست دارم ها شده کشک و تو خالی ، تهی و خالی از ارزش

اینقدر بی ارزش که اندازه یه پشیز ( ذرات معلق هوا توی آفتاب ) ارزش نداره

وای که این قوم بی رحم به کجا که نمی خوان برسن ...

خدا می دونه جواب این همه دل شکستن چیه ...

وقتی توی جمعی نشستی همه به خاطر صداقت و پاکیت ازت جدا می شن ، اطرافت نمیان ، محبتت رو ندیده می گیرن و اشتباه خودشون رو می ندازن گردن تو !

ای خدا قربون این بزرگیت برم اگه اشتباه از منه بهم بگن !

اگه من باهاشون بد بودم بهم بگن !

نه من بد نیستم این دوره زمونه بده !

همه راه هائی که بتونن بهم دست پیدا کنن بستم !

هیچ کسی بهم دست پیدا نکنه

سکوت ، سکوت ، سکوت و باز هم سکوت ...

کاش می شد ...

کاش می شد همه راه های ارتباطی دنیا رو بست

کاش می شد به کسی که ازش ناراحتی بفهمونی چرا ناراحتی

کاش می شد بتونی فریاد بزنی که منم هستم ، همونی باش که من باهاتم

کاش می شد بغهمونی که بهش بگی واسم خیلی با ارزشی و اون فک نکنه داری روی هوا حرف می زنی

کاش می شد سکوت کرد و دیگه هیچوقت صدائی از کسی در نیاد

کاش می شد به بقیه بفهمونی تو هم دلت چیزائی رو می خواد

کاش می شد آدم رو واسه کاری نخوان

کاش می شد وقتی محبت می کنی جوابش رو ببینی

کاش می شد وقتی ساکت می شی دنبالت بگردن

کاش می شد حرف دلت رو گوش می کردن

کاش می شد خدا همین کنارت بود تا کنارش حرف می زدی و اون می دیدت اما ...

خدایا منو ببین ناراحتم

درسته انتظارم زیاده اما مگه من کم گذاشتم ؟!

تو بگو ...

جشن برگزار شد ...

امشب شبی بود به یادموندنی در خاطرات حمل و نقل مسافر و کلای استان

حضورم مدیر کل محترم حمل و نقل پایانه ها و پرسنل ، جمعی از پرسنل محترم راهنمائی و رانندگی ( پلیس راه ) ، حضور برترین مدیران ، رانندگان و متصدیان شرکت های مسافربری و جوایز بی نظیر

با تلاوت قرآن مراسم شروع شد  با صحبت های مدیر کل حمل و نقل پایانه های استان ادامه داشت

امشب تجلیل شد از رانندگان و متصدیان نمونه و همینطور از عزیزان در حمل و نقل مسافر و کالا

امشب به من لوح سپاس و یه ربع سکه دادن ...

البته یه لوح تقدیر دیگه و یه سکه دیگه از طرف شرکت مسافربری لوان نور  15 کویر که از همینجا ازشون تشکر و سپاسگزاری می کنم که منو قابل دونستن ...

هفته حمل و نقل

شروع هفته حمل و نقل و راهداری رو به تمامی عزیزان و تلاشگران مخصوصاً رانندگان ، شرکت های مسافربری ، همکاران و همینطور تمامی اون عزیزانی که برای هموطنان و مسافران محترم کوشش و تلاش می کنن مبارک باشه