خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

خودنویـــ ـــ ـــس

دست نوشته های خودم

بارون شدیدی بود ...

سلام

دلم واسه خودنویس تنگ شده بود

این مدت خیلی سرم شلوغ بود ، جلسه های مختلف توی محل کارم ، کارای خودم توی دفتر ، مشکلات سیستم های کامپیوتری مجموعه و ...

راستی امروز خیلی عجیب بارون می اومد ، سیل راه افتاده بود ، جوب های آب پر شده بودن و من بیچاره توی این هوای بارونی واسه برطرف کردن مشکل یکی از سیستم های دفاتر شهر شرکت های مسافربری رفتم توی خیابون و خیس ، عین موش آبکشیده شدم

البته مشکلی نیست ، راضی ام

به جاش یه تشکر خشک و خالی همه این اذیت ها رو می پوشونه

راستی یه عکس واستون می زارم از بارون امروز ببینین

خیلی باحاله ...

همینجا بود که مجبور شدم به خاطر رد شدن و رفتن سمت ماشین بپرم توی آب ها و کل کفشم و شلوارم خیس آب بشه ...

زندگی همین امروزه ( امروز ، فردای دیروز و دیروز فرداست )

شاید تا حالا فکر نکرده باشین ولی زندگی همین امروزه

گذشته ها رو پشت سر گذاشتین ، آینده هم معلوم نیست

پس در حال حاضر امروز زندگیه

...::: امروز فردای دیروز و دیروز فرداست :::...

چقدر از وقتتون و فکرتون رو به دیروز یا فردا مشغول کردین ؟!

تا حالا سعی کردین به امروز فکر کنین ؟!

امروز حس کردین که با دیروزتون فرق داشته یا نه ؟!

من ( با اینکه از همتون کوچیکترم و شما بزرگوارین ) اما واستون می گم و اینو از من داشته باشین :

...::: اگه به کسی علاقه دارین امروز بهش بگین شاید فردائی وجود نداشته باشه :::...

شعر سیروان خسروی خلی زیباست اگه گوش کرده باشین :

باور کن زندگی همین امروزه

لحظه ای که تکرار نمی شه ...فرصتی که هیچوقت نداشتی

شاید تنها شانس تو همین امروزه

اگه ثانیه هات می سوزن تو آتیش گذشته

تو خودت مقصری

بار سنگین گذشته رو تا کجا با خودت می بری

وای که امروز عجب ...

امروز از صبح همش درگیر بودم

از اون طرف شرکت ها که هر کسی یه غُر غُری می کردن و دفاتر شهرشون یه جور دیگه !

اینقدر بدم میاد زحمتی که آدم واسشون می کشه رو نادیده بگیرن

ادعائی ندارم اما لااقل حرفی می زنم به حرفم گوش کنن

حالا پیگیری وضعیت ثبت آمار ماهیانه توسط اداره کل هم که پیش کش

بعضی وقتا اینقدر نارحت می شم که خدائی دوس دارم همه چیز رو بزارم کنار ، برم بشینم توی خونه و بگم اگه بهم احتیاج دارین منتم رو بکشین و اگر ندارین برین یی دیگه کاراتون رو انجام بده و بهش پول بدین

چندین ماه شده عین تراکتور روز و شبم رو گرفتن ، هنوزم می بینی اعتراض می کنن

اصلاً فکر منو نمی کنن شاید منم خسته بشم به خدا

البته قربون خدا برم که منو بی وجدان نآفریده که بزنم زیر همه چیو بزاریم به درد خودشون بسوزن

تا تونستم واسه مسئولیتی که عهده گرفتم از خودمم گذاشتم

اما کیه که ببینه ؟!

البته اونائی که باید قدر بدونن می دونن و کسائی هم که زورشون میاد جواب سلام به آدم بدن ( باباشو ) هم از قدیم گفتن گذر پوست به دباغ خونه می افته و به قول خودم ، گذر سگ و شغال به بیابون می افته ...

ما که گفتیم بسم الله ، تا آخرشم همون بسم الله هستیم تا ببینم کی قدر می دونه ...

راستی نگفتم که من آدم عجیب غریبی ام

آهای اونی که فک می کنی منو شناختی ، باید منو بررسی کنی تا بفهمی من اون موقع چه حسی دارم ...

آیا کسی هست ...؟!

باز آمدم با همه درد و غم و خجالت

باز آمدم با همه دوست نداشتن ها و داشتن های بی نهایت

باز آمدم با سکوتی پر از معنا اما بی صدا

باز آمدم با کوله باری از حسرت و آه و بی حمایت

کیست مرا یاری دهد در این زمان برزخی که هر کس فکر اعمال و افکار خویش اند

کیست مرا نامی دهد در این بی هویت های بی امان که هر کسی به دنبال نشانه ای از خود می گردند

کیست مرا یادی کند در این همه رنجش ، خروش و طوفان بی رحم بی معرفتی ها که مانند علف هرز در اطرافمان روئیده

کاش بود و بودی و بودند ، اما حیف که هیچ کس نیست

اما نور و امیدی هست

آری خدا

خدا کس نیست که روزی باشد و روزی دیگر نه و شخص نیست که برود و بی وفا شود

خدا هست که تسکین تمام زخم هاست و هست که مونس دل بی کس است

پس شکر که تو هستی ، مرا تنها مگذار که با تو پادشاه جهانم و بی تو مسکین جهان ...

صورتک

هر روز صبح که بیدار می شیم تا وقتی که می خوابیم ، با هزاران آدم برخورد می کنیم

یکی غمگین ، یکی خندون ، یکی عصبانی یکی ...

هر کسی رو با یه صورتک

صورتک های جور واجور ، با هزاران شکل و شمایل

منم یکی از این آدما هستم که با صورتک خودم می رم بین مردم

صورتک شاد و خندون واسه اینکه کسی نتونه از قیافم بخونه که توی دلم چی می گذره

صبح که از خواب پا می شم صورت بشاش رو می زنم به صورتم تا ظهر ، ظهر که میام باز می شم همون آدمی که بودم تا دوباره بخوام برم بیرون و صورتکم رو بزارم

وای کاش این صورتکا نبود

اونوقت همه آدما با باطن خودشون می اومدن بیرون و با هم برخورد می کردن

آدمای بد با صورتکای خوب نمی اومدن و نمی تونستن همه رو گول بزنن و زیر اون صورتک قلابی مهربونشون به حماقت آدمای ساده بخندن

امروزم من صورتک رو زدم به صورتم

صورتک شاد و خندون که غوغای درونم رو پنهون کنم

غوغائی که نمی دونم چرا توی دلمه ، چرا توی وجودمه و دلیلش رو نمی فهمم

یه مدتی شده همش دارم خواب می بینم

هر چقدر به خودم سیلی می زنم که بیدار بشم اما انگار توی خواب ابدی فرو رفتم

اما یه خبر خوب ...

دارم بهتر می شم

امشب انگاری نشونه سلامتی در من ظاهر شده

انگار دارم می فهمم که کمی نشونه های حیاتی من به کار افتاده ...